تولد "جورج سانتايانا" فليسوف و نويسنده اسپانيايي (1863م)
جورج سانْتايانا، شاعر، نويسنده و فيلسوف معروف اسپانيايى - امريكايى در شانزدهم دسامبر 1863م در مادريد اسپانيا به دنيا آمد. وي در نه سالگي به امريكا سفر كرد و در آنجا در دانشگاه هاروارد به تحصيل پرداخت. سانتايانا مدتها در امريكا به تنهايى و ناراحتي ميزيست و عاقبت در سال 1913م پس از اقامت 31 ساله در امريكا به برلين رفت. وي در برلين فلسفه يونان را فرا گرفت و سپس در كمبريج انگلستان، اين مطالعات را ادامه داد. سانتايانا در نهايت پس از چند سال تحقيق و تدريس، در ايتاليا اقامت گزيد و دِيرنشيني، منزوي گرديد. وي اگرچه شاعري بود كه عالمانه ميسرود اما به خاطر فلسفه، دست از شاعري برداشت. فلسفه سانتايانا مخلوطي از فلسفه افلاطون و عقايد كاتوليكي است. هر چند وي به نظريه وحدت وجود اعتقادي نداشت و تاكيد ميكرد كه خدايى وجود ندارد اما بر اين عقيده بود كه اديان، قصههاي زيبايى هستند، ايمان داشتن به خدا خوب است و نبايد نسبت به افسانههاي اديان انتقاد نمود. اين عقايد، نتيجه دستگاه فلسفي نااستوار اوست، چرا كه ميخواست با چشم باز، خواب ببيند و از دنيا كنارهگيري كند بدون آن كه آن را دشمن بدارد. سانتايانا يك ماتِرياليست و مادهگرايى به تمام معناست كه ماده را بنيان هستي و همه پديدهها را محصول آن ميداند. او به جاودانگي عقل ايمان دارد و گرچه فيلسوفي است مادي، اما تعريف كاملي از ماده كه مبناي عقيدهاش باشد، ندارد. سانتايانا در آثاري كه در اواخر عمرش پديد آورد، تاثير ايمان به ناشناختن در دنياي كاملا مادي و زندگي بشري را مورد تاكيد قرار داده است. آثار او به علت وسعت نظر و استادي در نويسندگي، خوانندگان فراواني داشته است كه برخي از آنها عبارتند از: حيات عقل، قلمرو روح، قلمرو ماده و احساس زيبايى. كتابهاي سانتايانا به غير از "آخرين پيرايشگر" مقبوليتي نيافتند. روي هم رفته، او از گمنامي ادبي خويش اندوهگين بود. با اين حال، ميگفت: حُسن اندوه و حسرت آن است كه، گذران است. طبيعت با دلخوشيِ احمقانهاي كه زندگي نام دارد، ما را لحظهاي سرگرم ميسازد و سپس به خواب فراموشي فرو ميبَرَد. پس بياييد از آن يك لحظه بيداري، بهترين استفاده را بكنيم. بدبختيهاي زودگذر آن را فراموش كنيم و شاديهاي زودگذر آن را غنيمت شماريم و سپاس بداريم. بالاخره، براي تولد و مرگْ، راه چارهاي نيست جز آن كه از حدّ فاصل اين دو بهره بگيريم. ولي طوري بهره برگيريم كه شادي ما مايه تلخكامي همسايهمان نشود. سانتايانا در يكي از غزلهاي خود نوشته است: بهشت آن است كه آدمي با همه چيز در صلح و صفا باشد. جورج سانتايانا سرانجام در 25 سپتامبر 1952م در 89 سالگي درگذشت.
تازه های تقویم
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}